کــــــــــاش
کاش نمیگذشت آن لحظه که در آغوشت بودم
کاش نمیگذشت لحظه ای که خیره به چشمانت بودم
کاش نمیگذشت آن لحظه که در آغوشت بودم
کاش نمیگذشت لحظه ای که خیره به چشمانت بودم
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
دلم را اشتباهی بردی.... فراموش کن!!!
حتی برای دادنش هم برنگرد... از آن هم
گذشتم
چرا دلت گرفته قاصدک؟!
اشک هایت هستن غمهایت دردهایت ببین تنها نیستی!!
دلت که برایش تنگ شد خودت را به دست باد بسپار
آنقدر بالا برو تا به ماه برسی تمام تمام حرفهایت را
تمام ناگفته هایت را روی ماه جا بگذار و همانجا منتظر
نگاه خیره ی کسی که انتظارش را میکشیدی بمان!!!
میدانی چه می شود وقتی تمام احساساتت و عشقت را جمع كنی و همه را به یك نفر هدیه كنی ..!
مایه نشاطش باشی و تمام تلاشت شاد نگهداشتن او باشد . اما او بی اعتنا باشد و بی تفاوت .
اینچنین است كه لحظه های خاموشی جان می گیرد
کـــارَتـ کهـ بـــا مــنـ تمـــامـ شــد ، پــرتـ کــنـ بــیرونـ مـــرا . . .
راحـــــــــــــــتـ تـــرمـ …
تــا بگویـــیـ دوستـــتـ دارمـ . . بهـ دروغـ . . .
وفـــــــــــــــا ! یعــنیـ ایـــنـ کهـ
بعــد از رفتــنــتـ
حتـــیـ نــگذاشتمـ کـــــسیـ بفهــــــمد مــــرا دور زدیـ !
نمــــی دونــمـ چــهـ جـــوریـ شــد مــا بــا هــمـ بــد شدیمـ
واقــعا نشناخــتیمـ اونجـوریـ از کنــارمـ رد شــدیـ
یادتـــهـ چــقدر مـا بـا هــم خـوشـ بودیــمـ
آخـهـ تـو گـرمـایـ زندگیـمـونـ چـرا تو یخـ شـدیـ
اونـ روزا واسهـ هـر دوتـامـونـ خیلـیـ خــوبـ بـــود
آخــهـ بــهار زنـدگیــمونـ بــود تــو بــرفـ شـــدیـ
بــخدا قدیمــارو مـــنـ یـــادمـ میـــاد
آرومـ لــبخند مــیـ زنمـ تــو هـمـ یـادتـ میـاد
عکسامـونـو مـیـ بینـمـ دارهـ خوابـمـ مـیاد
خـوابـ مـیـ بیـنمـ عـشقمـ دارهـ باهـامـ را مــیاد
تـــویـ یـــهـ باغیــمو فقــط بــویـ گـلـ مــیاد
زمیــنـ سـبزهـ رود پــر ماهــیـ
آسمــونـ آبیــو هــوا آفـــــتابیـ
چــهـ عشـقـ نـازیـ چـهـ حالـیهـ
خـداییـشـ ایـنـ خـوابهـ ؟ چـهـ رویاییـهـ
تنـمـ لـباسـ سفـید و دستـهـ تـــو هـمـ گـلایـ ســرخـ و آبـیهـ
عشـقمـ تـو کـهـ مـنو یـادتـ نمــــــیاد
بــاشهـ بـا هــمونـ پسرهـ بـــمونـ اونــمـ عالیـــهـ
آسـمونـ آبــیهـ هـــوا آفــتابــیهـ
زنـــدگیــمـ عالیـــهـ فقـــط جـــایـ تــو خـــالیهـ
فــقط جــایـ تــو خـــالیهـ
دارم می میرم تو رو هم می بینم
با عشقت هستیو می خندی
نگو انقدر بی رحمی
تا کی با من بودی نگو حرف نزن
به خاطر گذشته ها یه لحظه منو پس نزن
این نامرو من با عشق نوشتم
تو رو خدا رو نوشته های من خط نزن
اگه حرفی هست خوب رک بزن
وقتی کارت دارم منو دور نزن
می گفتی برات می میرم
نخواستم رگ نزن
اگه دوسم داری یه بار به من سر بزن
واقا سخته بخوای تحمل کنی
هر چی میگه تو هم سری اونو گوش کنی
آخرم می ره باید تحمل کنی
میره آره میره
تورو هم تنها می ذاره تو یه خونه خیس و چوبی
رطوبت و سرمای زیاد
خوب نمی تونی بمونی
می ری بیرون تو هوای بارونی
یه چند لحظه رو پای خستت می مونی
تیکه های عکسشو از تو آب جمع می کنی
راستی میدونی ....